این نظریه چنین استدلال میکند که مصرف جاری نه تنها به درآمد جاری بلکه به درآمد گذشته نیز بستگی دارد و الگوی مصرفی افراد با توجه به حداکثر درآمد آنان شکل میگیرد. اگر درآمد جاری، در مقایسه با گذشته کاهش یابد، در این صورت مصرف کنندگان میزان مصرف خود را به اندازه کاهش درآمد کاهش نمیدهند و فقط بخشی از مخارج مصرفی خود را کاهش میدهند و در واقع مصرف کنندگان از یک سطح استاندارد مصرف تبعیت میکنند. برای مثال خانوادهای که به سطح بالا عادت کرده، بهسختی میتواند در صورت انقباض درآمد میل متوسط به مصرف خود را کاهش دهد. از اینرو تمایل دارد که با کاهش پس انداز میل متوسط مصرف خود را ثابت نگه دارد. اما هنگامیکه درآمد افزایش مییابد، مصرف کنندگان بهراحتی و سریعا مصرف خود را افزایش داده و با سطح درآمدی حداکثر مطابقت میدهند. لذا یک عدم تقارن در مصرف در دورههای پردرآمدی و کم درآمدی وجود دارد. این نظریه، برخلاف نظریه درآمد مطلق کینز، معتقد است که تغییرات مصرف، تابعی از درآمد مطلق نبوده، بلکه به عواملی دیگر همچون درآمد جاری، نسبت این درآمد به بیشترین درآمد در دوره قبل، وضعیت زندگی فرد از نظر دهک درآمدی و مانند اینها که فرد از نظر درآمدی یک وضعیت نسبی را احراز میکند، بستگی دارد.
۲-۱۶-۳)نظریه درآمد دائمی
میلتون فریدمن۲ در کتابی که در سال ۱۹۵۷ منشر نمود، برای توجیه رفتار مصرف کننده فرضیه درآمد دائمی را مطرح نمود. این فرضیه مکمل الگوی چرخه زندگی مودیگیلانی است. هردو اینها برای اینکه مصرف نباید تنها به درآمد کنونی بستگی داشته باشد، از تئوری ایروینگ فیشر۳ استفاده کردهاند؛ ولی برعکس، فرضیه چرخه زندگی که در آن بر این نکته تأکید دارد که درآمد در سراسر عمر روند منظمی دارد.
Ratchet Effect 2- Milton Fridman 3- Irving Fisher: 1867-1947 1-
این الگو، بر این نکته تأکید دارد که درآمد مردم درسالهای مختلف متفاوت است. فریدمن معتقد است که مردم مایلند حتی اگر درآمد طول عمرشان یکسان نباشد، مصرف خود را بهطور یکنواخت حفظ کنند و لذا بر نقش ثروت در تابع مصرف تأکید میشود. بهبیان دیگر، مردم رفتار مصرفی خود را نه تنها به سطح درآمد جاری، بلکه به فرصتهای مصرفی بلندمدت و دائمی ارتباط میدهند. مردم در طول زندگی خود، طوری برنامه ریزی میکنند که با این درآمد، مصرف در طول عمر تغییر نکند. در این نگاه، درآمدهای بادآورده و یا زیانهای احتمالی در مصرف دائمی منظور نمیشود و فقط درآمدهای دائمی و قطعی در مصرف مصرف کننده مؤثر است.فریدمن بحث خود را بافرض بهینه یابی( حداکثر کردن ) مطلوبیت مصرف کننده فردی که رابطه بین مصرف و ارزش فعلی درآمدهای او را به دست میآورد آغاز میکند
(۲-۱ Ci = f i(PVi) ; f > 0 (
) ۲- ۲) Yp i = r . PVi
این در واقع درآمد دائمی از ارزش فعلی مصرف کننده است که سرمایه انسانی (ارزش فعلی درآمدهای ناشی از کار فرد) شامل است. فریدمن نیز به همراه آندو- مودیگلیانی فرض میکند که هدف مصرف کننده این است که جریان درآمد حقیقی خود را بر روی الگوی مصرفی کم وبیش مسطح و ثابت خود توزیع نماید واین فرض، سطح مصرف دائمی cp i را که متناسب با yp i میباشد به ما ارائه میکند.
(۲-۳) Cp i = k i yp i
۲-۱۶-۴)نظریه سیکل زندگی
فرضیه درآمد دائمی فریدمن، توسط فرانکو مودیگیلانی۱ و ریچارد برامبرگ۲ در سال ۱۹۴۰ میلادی و مجددا توسط آندو۳ و مودیگیلانی در سال ۱۹۶۳ با روش دیگری مورد بررسی قرار گرفت. این نظریه معتقد است که علاوه بر تغییر موجودی ثروت
۱- Franco Modigiliani:1918-2003 2-richard bramberg 3- Albert Ando:1929-2002
خانوار که سطح مصرف خانوار را تحت تأثیر قرار میدهد، رفتار مصرفی و درآمدی مردم در طول عمر نیز
در چگونگی آن مؤثر است. براساس نظریه آندو و مودیگلیانی، جریان درآمدی فرد نوعی، در ابتدا و اواخر عمر کم و در دوران میانی عمر بیشتر است؛ ولی سطح مصرف در تمام دوران زندگی یا ثابت است و یا روند افزایشی خفیف دارد؛ یعنی فرد نوعی میکوشد در اوایل عمر با قرضکردن و در اواخر عمر با استفاده از مازادهای دوران میانی عمر مصرف خود را در حدّ ثابتی نگه دارد. در حقیقت هر فرد میخواهد مطلوبیت حاصل از مصرف در کلّ سالهای زندگی را با در نظر گرفتن محدودیت درآمد در کلّ عمرش بیشینه کند. مودیگلیانی نیز پس از استخراج تابع مصرف فرد براساس فرض پیشین با جمع افقی توابع مصرف افراد، نتایج حاصله را به کل جامعه تعمیم میدهد.
(۲-۴) Ctj = ki (PVti); 0 < ki < 1
(۲-۵) Ct = k(PVt)
تابع زیر شکلی از تابع مصرف آندو و مودیگلیانی را که از نظر آماری قابل محاسبه میباشند را ارائه میدهد.
(۲- ۶) C0 = K[ 1 + ß(T – ۱] y0 L + a0
ضرایب y0 L و a0 توسط آندو ومودیگلیانی با استفاده از دادههای اقتصادی آمریکا تخمین زده شدهاند.
۲-۱۷)نتایج مهم نظریههای مصرف :
بر اساس نظریههای بعد از کینز نتایج زیادی در ارتباط با تحلیلهای اقتصاد کلان بهدست میآید که مهمترین آنها عبارتند از:
اثر ثروت یا اثر پیگو۱ ؛ اثر کاهش قیمتها در افزایش قدرت خرید داراییهای مالی و بهویژه پول و ثروت
۱- Wealth or Pigou Effect
حقیقی که سبب افزایش مصرف میشود، اصطلاحا به اثر پیگو یا اثر ثروت مشهور است. در نظریه سیکل زندگی، بهطور صریح و در نظریه درآمد دائمی بهطور ضمنی، ثروت بهعنوان یکی از عوامل تعیین کننده سطح مصرف مورد اشاره قرار گرفت. ب
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
هعبارت دیگر مصرف، علاوهبر درآمد، تابعی از ثروت حقیقی است. البته لحاظ نمودن ثروت بهعنوان یک عامل مؤثر از قبل توسط پیگو مطرح شده بود. پیگو بهدنبال آن بود تا نشان دهد که تغییرات قیمتها در یک اقتصاد آزاد، همواره قادر به اعاده اشتغال کامل است. به ین معنی که با کاهش سطح عمومی قیمتها و با ثابت بودن قیمت اسمی پول، قدرت خرید مردم افزایش مییابد و از طرف دیگر، چون مصرف تابعی مستقیم از ثروت حقیقی است، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که با افزایش قدرت خرید، دارائیهای مالی و در نتیجه ثروت حقیقی مصرف افزایش مییابد.
تأثیر سیاست مالی و پولی در کوتاه مدت و بلندمدت؛ طبق تمام نظریات مصرف بعد از کینز، تابع مصرف در بلندمدت از مبدأ مختصات و در کوتاهمدت از بالای مبدأ مختصات میگذرد و شیب تابع مصرف کوتاهمدت، کمتر از شیب تابع مصرف بلندمدت است. برای همین، هنگامی که در کوتاه مدت سیاستی اجرا شود و سبب تغییر درآمد شود، ابتدا تغییر چندانی بر روی مصرف نمیگذارد؛ زیرا درآمد، موقتی تلقی میشود. بدین جهت، در کوتاهمدت سیاست اجراشده اثر زیادی بر روی تولید و درآمد ملی تعادلی ندارد.
مصرف و متغیرهای کلان؛ مخارج مصرفی در مواجهه با نوسانهای درآمد جاری نسبتا در سطحی ثابت حفظ میشود. مخارج مصرفی با درآمد امروز ما ارتباطی ندارد؛ بلکه با متوسط درآمدها در ارتباط است؛ که در طول زمان رشد میکنند. همچنین عواملی مانند کاهش انگیزههای پس انداز، افزایش ثروت، بیم از تورّم و توزیع مجدد درآمد بین خانوارها، میتواند موجب جابهجایی منحنی مصرف شود.
تأثیرگذاری تابع مصرف بر دیگر متغیرهای کلان اقتصادی؛ تحلیل از رفتار مصرفکننده دو اشاره مهم برای سیاست تثبیت اقتصادی دارد:
۱) میزان اعتماد ما نسبت به استفاده از تغییرات موقتی مالیات برای سیاست تثبیت اقتصادی، به میزان صحت و درستی فرضیه درآمد دائمی فریدمن بستگی دارد. اگر هر سال یک اضافه مالیات بر درآمد (بهطور متغیر) توسط دولت وضع میشد، مردم فورا ارزش متوسط و انتظاری اضافه مالیاتها را محاسبه کرده و الگوی مصرفی خود راطوری تعیین میکردند که با درآمد قابل تصرف همراه با اضافه مالیات متوسط، مطابقت داشته باشد. بنابراین نوسانات در اضافه مالیاتها در نرخ پس انداز، جذب و خود به خود، تعدیل میشد و اثری روی مصرف نداشت و در واقع مردم پس انداز را از بخش خصوصی به بخش عمومی انتقال میدادند.
۲) ورود داراییهای حقیقی، احتمالا تأثیرگذاری سیاست پولی نسبت به سیاست مالی را از طریق اثر نرخ بهره بر ارزش داراییها، افزایش میدهد. سیاست انبساطی پولی، نرخ بهره را کاهش داده و این کاهش، علاوه بر اینکه باعث افزایش سرمایه گذاری میشود، ارزش داراییهای حقیقی را نیز افزایش داده و موجب تحریک و افزایش مصرف میشود. از طرف دیگر، سیاست مالی انبساطی هم تمایل دارد که نرخ بهره را افزایش دهد و بهدنبال آن، داراییهای حقیقی را کاهش داده و به تبع آن، مصرف را کاهش دهد. بههمین جهت، اثر انبساط مالی اولیه تا حدودی تغییر در تقاضای مصرفی را کاهش میدهد
۲-۱۸)مبنای نظری توزیع درآمد بر مصرف:
رابطه بین درآمد و مخارج مصرفی یک رابطه کلیدی در تحلیلهای اقتصاد کلان میباشد. در سال ۱۹۳۶کینز از نظر تحلیلی تابع مصرف را به عنوان عنصر اساسی روش درآمد- مخارج تعیین درآمد ملی تلقی کرد. تابع مصرف کوتاه مدتی را که کینز معرفی نمود در نمودار زیر نشان داده است که در آن مخارج حقیقی مصرف کننده در مقابل درآمد حقیقی به تصویر کشیده شده است.این تابع منعکس کننده این واقعیت مشاهده شده است که وقتی درآمد افزایش مییابد مردم تمایل دارند درصد کاهندهای از آن را مصرف نمایند یا به عبارتی دیگر حاضرند درصد فزایندهای از آن را پس انداز نمایند. شیب خطی که مبدا مختصات را به هر نقطهای از تابع مصرف وصل میکند میل متوسط به مصرف (APC) و یا نسبت y /c دران نقطه به دست میآید. شیب تابع مصرف همان میل نهایی به مصرف (MPC )میباشد.از روی نمودار کاملا مشخص است که میل نهایی به مصرف از میل متوسط به مصرف کمتر است.اگر وقتی درآمد افزایش مییابد نسبت c /y کاهش یابد، نسبت افزایش c به افزایش y , c’، بایستی از c /y کوچکتر باشد.کینز این را به عنوان رفتار مخارج مصرف کننده در کوتاه مدت و در طول یک دوره تجاری لحاظ کرد. وی ثابت کرد که وقتی درآمد نسبت به سطح قبلیاش کاهش مییابد مردم با کاهش ندادن مصرف خود به تناسب کاهش درآمد، از استانداردهای مصرفی خود حمایت میکنند و بر عکس وقتی درآمدشان افزایش مییابد مصرف آنها به تناسب افزایش درآمد افزایش نمییابد. بر اثر ملاحضه دوباره تابع مصرف، شواهد نشان میدهند افراد تمایل دارند مصرف نسبتا یکنواختی را طی طول عمر خود حفظ کنند. رفتار مصرفی افراد به فرصتهای مصرفی بلند مدت آنها، درآمد دایمی یا درآمد طول عمر به اضافه ثروت مرتبط است. با چنین نظری درآمد جاری تنها یکی از عوامل تعیین کننده مخارج مصرفی است. ثروت و درآمد مورد انتظار نیز نقش دارند. یک تابع مصرف که این اندیشه را بیان میکند عبارات است از:
(۲-۷ ) C=AWR+bθYD+b (1- θ)YD_1)
که برای ثروت واقعی WR درآمد قابل تصرف جاری YD، و درآمد قابل تصرف موخر YD_1 نقشی قائل است.
- y) )cc
Y
نمودار ۲-۱٫ تابع مصرف کینز