
اسلامی هستند. این نکته نیز حائز اهمیت است که جنبشهای اسلامی نقش عمدهای در شکلگیری، انسجام، توسعه یا از بین رفتن ائتلافهای منطقهای دارند و این امر یکی از وجوه بارز بازیگری این حرکتها است. (خادمی، 1392)
در میان این جریانات مسلماً حکومتهای منطقه در جهت دستیابی به اهداف خود بهتبع منافع و ایدئولوژی خود از گروهای معارض حمایت کردند. دو جریان معارض شدید جریان اسلام شیعی- انقلابی به رهبری ایران و جریان سلفی وهابی به رهبری عربستان بود. کشورهای محافظهکار عرب با نگاهی بدبینانه و نگران از جریانهای شیعی اسلامی، سعی در جلوگیری از گسترش و انتشار آن با استفاده از تقویت از جریان متقابل شیعی یعنی جریان سلفی و وهابیت میکنند. این هراس از تصور و انگارهی آنها از ایران و تلاش برای گسترش اندیشههای شیعی پس از انقلاب اسلامی سال 1979 و مخصوصاً پس از قدرتیابی شیعی بهتبع اشغال عراق در 2001 هستیم. ازاینجهت این نگاه تعارضآمیز نسبت به یکدیگر برای اعراب حاشیه خلیجفارس تجربه تاریخی دارد. آنها این خیزشها را بهمثابه یک انقلاب دیگر در جهت گسترش جریانات اسلامخواهی و مردمسالاری برای اضمحلال سلطاننشینهای منطقه با دخالت و حمایتهای مادی و معنوی ایران میبینند. در مقابل ایران نیز بهتبع اجرای اصول سیاست خارجی خود یعنی حمایت از جنبشهای اسلامی و رهاییبخش و مقابله با استکبارستیزی و مقابله با ظلم و ستم و حمایت از ستمدیده و … از خیزشها و جریانات اخیر حمایت (مادی و معنوی) کرده و اقداماتی در جهت تقویت شیعیان و کسب قدرت توسط آنان انجام داده است. که این امر را میتوان در سوریه، بحرین، یمن و… مشاهده کرد.
در مقابل اعراب سلفی به رهبری عربستان با تقویت گفتمان وهابی خواهان سعی در جلوگیری از تسری جنبشهای عربی به کشور خود بودند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نکردند از حمایتهای مالی، نظامی، رسانهای تا دخالت مستقیم که نمونه آن را میتوان را در بحرین، یمن، سوریه، مصر، تونس و لیبی اشاره کرد.
2-1-3 درک متعارض
درک دو طرف ایران و شورا نسبت به وقایع و تحولات در ادوار تاریخی در قبال رخدادهای و تحولات منطقه متفاوت و در جهت مقابل یکدیگر قرار داشته است. این تصور و تلقی مخالف آنها نسبت به پدیدهها و تحولات منطقه، از هویت و نو نگاه و ایستار متفاوت و متعارض آن دو نسبت به این امور سرچشمه میگیرد. بهنحویکه یک نمونه این تفاوت برداشتها و منافع را میتوان در سیاست خارجی این کشوها مشاهده نمود:
1- ايران و کشورهای شورا به دليل خمیرمایهی خويش و اصول و مباني متفاوت مذهبي، داراي تضاد ايدئولوژيك هستند. آموزههاي تشيع جمهوري اسلامي ايران با ايدئولوژي وهابيت سعودي داراي تضاد و عدم تجانس بنيادي است.
2- جمهوري اسلامي حمايت از مستضعفین و نهضتهاي آزادیبخش بهویژه دنياي اسلام را سرلوحهی كار خود قرار داده است، درحالیکه کشورهای شورا طالب وضع موجود بوده و متعادل كردن پدیدههای تندرو منطقه وجهان اسلام را از اصول سياست خارجي خود به شمار میآورد. بهنحویکه ایران این مسئله را در حمایت از مسلمانان چچن، کوزوو، فلسطین، لبنان و… را در کارنامه دارند کشورهای شورا بیشتر مخالف جنبشهای اسلامی و مردمی بودهاند تا حامی آنها.
3- ايران و عربستان بهعنوان دو قدرت بزرگ منطقهای خواهناخواه يك رقابت ديرينه و دائم را بر سر رهبري سياسي كشورهاي اسلامي دنبال میکنند.
4- تضاد در برخي موضعگیریهای سياسي ميان دو كشور، همانند مسالهي فلسطين و نحوهی برخورد با اسراييل ضمن آنكه دو كشور دو جناح مخالف در افغانستان را مورد حمايت قرارمي دهند. (اخوان كاظمي، 1379: 27)
5- درک متفاوت آنها نسبت به ارتباط با کشورهای دیگر: بهنحویکه ایران حفظ استقلال و عدم وابستگی به غیر در کنار روابط صلحآمیز متقابل در برابر دول غیرمتحارب را در دستور کار خویش قرار داده است؛ درصورتیکه اعراب شورا در دورههای متفاوت وابستگی شدیدی به قدرتهای غربی داشته و از برقراری تعادل در حفظ اصول حفظ استقلال و ارتباط با دول دیگر ناتوان بودهاند.
از این جهات درک و تصور کشورهای شورا با ایران در تفسیر و خوانشی که از تحولات و تغییراتی که در منطقه به وقوع میپیوندد متفاوت و به علت شدت این تفاوت و اختلافها ما شاهد تقابل اهداف و منافع دو طرف هستیم. با وقوع تحولات عربی در سال اواخر 2010 در کشورهای عربی، جنبش و خیزشهایی برای دستیابی به حقوق سیاسی اجتماعی خود رخ داد که دارای گرایشهای اسلامی بود. این تحولات شرایط متفاوتی را برای ایران و در مقابل اعراب ایجاد کرد. هر یک از دو طرف درک متفاوتی از این تحولات داشتند.
ایران معتقد است که این خیزشها به سبب عللی ازجمله اشكال نادرست حكومت، فقدان دموكراسي و كسري توجه به نيازهاي مردم، تمركز قدرت و ثروت در دست خاندان و احزاب خاص، ایجاد محدودیت برای جریانهای اسلامگرا، تحول فكري، فرهنگي و اجتماعي، تأثير انقلاب اسلامي ايران، دخالتهای بیمورد غرب در پوشش همكاري، اتخاذ خطمشيهاي نادرست در سياست خارجي توسط حكام عرب بروز کردهاند. (آدمی و دیگران، 1391: 71)
و معتقد است که این تحولات و خیزشها، جنبشهایی اسلامی مردمی هستند که درصدد دستیابی به اهداف خود ازجمله تحقق دولت اسلامی، ایجاد اصلاحات در ساختار سیاسی کشورهای متبوعه، بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی ملت منطقه، دستیابی به حقوق مدنی و آزادیهای سیاسی – اجتماعی خود و.. هستند.
ایران
این جنبشها را عدالتخواه و حقطلب، اسلامخواه، استقلالطلب، آزادیخواه، سلطهستیز و استبدادستیز میداند. و این جنبشها را به سه ویژگی بارز و اصلی اسلامی بودن، مردمی بودن و استکبارستیز بودن متفاوت از سایر جنبشها تلقی کرده و معتقد است که این تحولات باید با نام بیداری اسلامی اطلاق شوند به جای عناوین و نامهایی مثل بهار عربی… ویژگیهایی که خود در انقلاب 1979 خواهان آنها بوده و اکنون نیز در دستور سیاستهای خویش درصد دستیابی به آنها است. ازاینجهت طبیعی است که نگاهی مثبت و حمایتی نسبت به تحولات اخیر داشته باشد. ازاینجهت بهتبع ویژگیهای فوق شاهد حمایت مادی و معنوی ایران از جنبشهای اسلامی اخیر در شمال آفریقا از لیبی و تونس و مصر گرفته تا بحرین و یمن و سوریه هستیم.
ايران گفتمان بيداري اسلامي را در خصوص جنبشهای جديد كشورهاي عربي مطرح كرده است و تلاش كرده از اين جنبشها حمايت كند. ايران از جنبشهای اعتراضي مردم در مصر، تونس، ليبي، بحرين حمايت كرده و تمايل داشته كه اين جنبشهای مردمي را با گرایشهای اسلامي و استقلالطلبانه معرفي كند. (موسوی و تلیایی، 1391: 84-83)
کشورهای حاشیه خلیجفارس در سیاست خارجی خود اصول، منافع و اهداف متفاوتی از ایران را دنبال میکند. بدین مضمون که شورای همکاری یکی از اهدافش حفظ وضع موجود و مخالفت و مبارزه با فعالیت کانونهای انقلابی در منطقه و جهان اسلام که برای نیل به این هدف به تقویت و تحکیم روابط خود با رژیمهای دست راستی و میانهرو حاکم در برخی از کشورهای جهان اسلام و برقراری ارتباط با کشورهای غربی روی آورده است. (کرمی، 1390)
در مورد حمایت از جنبشهای آزادیبخش نیز بهطور مثال در عربستان حمايت از اقلیتهای مسلمان، به معني كمك به نهضتهای آزادیبخش نيست، بلكه اين حمايت كه بهصورت اقتصادي و سياسي انجام میشود، اغلب از مجاري ديپلماتيك و با كسب نظر موافق دولت موردنظر صورت میگیرد و اصولاً اين حمايت شامل اقلیتهای مسلمان در كشورهاي داراي اكثريت غيرمسلمان میشود (آقايي و احمديان، 1389: 8)
در مورد اصل حفظ استقلال نیز کشورهای شورا ناتوان از حفظ این امر در طول سیاستهای خود بودند بدین گونه که نگاه آنها به مسئله ارتباط با سایر کشورها و داشتن روابط متقابل و درعینحال حفظ استقلال خود ناتوان از برقراری توازنی در این میان بهمثابه ایران بودند. این در صورتی است که هرچند کشورهای شورا در اساسنامههای خود این مسئله را رد میکنند امّا در دورهها متعدد و به اشکال مختلف به دول قدرتمند خصوصاً دول غربی وابستگی شدید داشتهاند.
در مورد مسئله فلسطین و رژیم اسرائیل نیز اعراب خلیجفارس سیاست مماشات گونه نسبت به اسرائیل داشتهاند و نهتنها رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختهاند و خواستار بهبود و حلوفصل اختلاف آن دولت با فلسطین بودند، بلکه با این کشور در جهت مقابله با خیزشهای اسلامی همکاری کردهاند.
در مورد تحولات اخیر نیز اعراب خلیجفارس نیز ديدگاه اعراب مبتني بر مخالفت با جنبشهای مردمي بوده است. در مواردي «حفظ وضع موجود» و حمايت از رژیمهای مستقر و در یککلام نيز كه تحول رخداده است، مثلاً در مصر كه رژيم حسني مبارك ساقط شد، عربستان تلاش كرده است كه از سلفیها، از یکسو براي مقابله با خیزشهای مردمي و ممانعت از دگرگونیهای جدي استفاده كنند و از سوي ديگر خواسته است كه با حمايت از سلفیها نفوذ خود را در اين كشورها گسترش دهد. و در این بیشترین تلاش خود را برای مقابله با بهار عربی انجام داد. (موسوی و تلیایی، 1391: 84-83)
این کشورها در دستیابی به مردمسالاری را در منطقه در جهت تضاد با منافع ملی خودارزیابی میپندارند و بر ناکارآمدی این ساختار تأکید دارند. اعراب مخصوصاً عربستان به لحاظ تهدیدهای امنیتی، هویتی و ساختاری، در صورت تشکیل مردمسالاری دینی موافق نخواهند بود. (دهقانی فیروزآبادی و جلال فرازی، 1391: 178)
نگاه اعراب نسبت به کشورهای شورا نسبت به پدیده تحولات اخیر از دیدگاه یک جنبش با دیدگاه اسلامی نیست. و سعی میکنند این خیزشها را در تلاش برای نیل به اهدافی چون بهبود وضعیت اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی معرفی کنند تا نه خیزشهایی اسلامی، مردمی و استکبارستیز که خواهان تغییر ساختار منطقه و روی کار آمدن دول اسلامی با گرایش مردمی و اسلامی باشند.
ازاینجهت تحولات بیداری سبب تشدید تفاوت درک و نگاه متعارض دو بازیگر بهطورکلی شد بهطوریکه ایران شیعی با طرح و اطلاق این تحولات به بیداری اسلامی، همزادپنداری با این تحولات، حمایت از این رخداد در جهت اصول سیاسی خود و در مقابل کشورهای شورا در جهت حفظ وضع موجود و با تلقی سطحی و غیر اسلامی از این تحولات و سعی در خنثیسازی این خیزشها سبب مقابله بیشتر این دو بازیگر شدند.
3-1-3 رهیافت و ذهنیت تاریخی منفی
عامل دیگر که نقش مهمی را در تعاملات ایفا میکنند، الگوی تعاملات ایران با کشورهای خلیجفارس نیز شدیداً متأثر از افکار، برداشتها و ادراک متقابل ایرانیان و اعراب شکل یافته است. ساختارهای مادی ایرانیان و اعراب طوری ساختهشده است که نسبت به یکدیگر در وضعیت بیاعتمادی قرار داشته و این بیاعتمادی درگذر زمان و بهواسطهی علل و عوامل مختلف در صورتهای مختلف تولید، بازتولید و تداومیافته است و یک وضعیت پیچیده و مزمن از تقابل ایرانی- عربی را در خلیجفارس شکل داده است. (کاویانی، 1388: 3)
رواب
ط میان اعراب و پارسیان همواره محل تناقض بوده است؛ و این ایستار فقط منحصر به دوره معاصر نیست بلکه به دلیل مبارزه برای دستیابی و کسب قدرت فائقه در منطقه، در طول ادوار تاریخی متعدد به جزئی از روانشناسی جمعی مردم دو گروه تبدیلشده است.
تصور و برداشت کشورها در عرصه روابط بینالملل نسبت به یکدیگر، رفتار و عملکرد آنها را در قبال هم تعیین مینماید. این تصور و انگاره در بین سه نگاه هابزی، کانتی و لاکی متغییر است که درواقع تلقی دشمن، رقیب و دوست داشتن از بازیگر مقابل است. رفتار کشورهای عربی و اعراب در طول تاریخ در عین اشتراکات فراوان مذهبی و تاریخی بیشتر نگاه هابزی به یکدیگر را تجربه کرده است. که این مسئله یک ذهنیت منفی و تجربه تاریخی مذمومی از دو طرف را در اذهان دیگری ایجاد نموده است که هر چه به زمان حاضر نزدیک میشویم آستانه و ضریب آهنگ این بدبینی تشدید میشود.
در نگاه اعراب نسبت به ایران گفتمانهای قومی ـ ملی تأثیر دارد. قومیتگرایی پدیدهای است که در میان عربها بهطور تاریخی وجود داشته است. در داستانهای تاریخی آمده است که عربها به قبایل و
